دانلود غزلیات سعدی
دانلود غزلیات سعدی
فرمت فایل: word قابل ویرایش
تعداد صفحات: 199
شرحی از فایل:
اول دفتر به نام ایزد دانا صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
از در بخشندگی و بنده¬نوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
قسمت خود میخورند منعم و درویش روزی خود میبرند پشه و عنقا
حاجت موری به علم غیب بداند در بن چاهی به زیر صخره صما
جانور از نطفه میکند شکر از نی برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا
شربت نوش آفرید از مگس نحل نخل تناور کند ز دانه¬ی خرما
از همگان بی¬نیاز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پید ا
پرتو نور سرادقات جلالش از عظمت ماورای فکرت دانا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش حمد و ثنا میکند که موی بر اعضا
هرکه نداند سپاس نعمت امروز حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
بار خدایا مهیمنی و مدبر وز همه عیبی مقدسی و مبرا
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن با همه کروبیان عالم بالا
سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت ورنه کمال تو وهم کی رسد آنجا
ای نفس خرّم باد صبا از برِ یار آمدهای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا
بر سر خشم است هنوز آن حریف یا سخنی میرود اندر رضا
از در صلح آمدهای یا خلاف با قدم خوف روم یا رجا
بار دگر گر به سر کوی دوست بگذری ای پیک نسیم صبا
گو رمقی بیش نماند از ضعیف چند کند صورت بیجان بقا
آن همه دلداری و پیمان و عهد نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دور وصالی بود صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دست مر گ دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا
خستگی اندر طلبت راحت است درد کشیدن به امید دوا
سر نتوانم که برآرم چو چنگ ور
دانلود گلستان سعدی
دانلود گلستان سعدی
فرمت فایل: word قابل ویرایش
تعداد صفحات: 54
شرحی از فایل:
منَّت خدای را «عَزَّ و جَلَّ» که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می¬رود مُمدِّ حیات است و چون برمی¬آید مُفرَّحِ ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید - کز عهده¬ی شُکرش به درآید
«اِعمَلوا آلَ داودَ شُکراً وَ قَلیلٌ مِن عِبادیَ الشُّکور».
بنده همان بِه که ز تقصیر خویش - عُذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیاش - کس نتواند که بجای آورد
باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده پردهی ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفهی روزیخوران به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانهی غیب - گبر و تَرسا وظیفهخور داری
دوستان را کجا کنی محروم - تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایهی ابر بهار را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق دربر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده عصارهی نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند - تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار - شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتِّمه دور زمان «محمد مصطفی» «شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم قسیمٌ جسیمٌ بسیمٌ وسیم»
چه غم دیوار امّت
- شنبه ۱۱ ارديبهشت ۰۰